☼Khorshide☼

تا شقایق هست زندگی باید کرد...

زمستان آمد و من بی هوا چاییدیم
سرما که به عمر خود ندیدم ،دیدیم
یارانه وصول شد ولیکن امروز
یک قبض رسید و زیر آن زاییدیم

نوشته شده در سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:,ساعت 17:52 توسط ☼Hannaneh☼| |

 من دلم به حال دخترکانی میسوزد که با گران شدن بنزین گوشه خیابان میمانند

.

.

.

سخن حکیمانه از غضنفر

نوشته شده در سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:,ساعت 17:45 توسط ☼Hannaneh☼| |

 مامانم دیروز یه طرح داد خفن یعنی مصرف برق رو نصف می کنه

گفت صبح که بلند می شی برو یه عکس از تو یخچال بگیر
تا شب هر موقع خواستی بیای درش رو باز کنی ، به همون عکس نگاه کن!
نوشته شده در جمعه 9 اسفند 1392برچسب:,ساعت 15:6 توسط ☼Hannaneh☼| |

 اگر تو آمریکا هم قوانین نام‌گذاری شرکتها مثل ایران بود

اسم شرکت اپل می‌شد :
سیب‌پردازان سیستم‌گستر غرب !
نوشته شده در جمعه 9 اسفند 1392برچسب:,ساعت 15:4 توسط ☼Hannaneh☼| |

 واحد کیفیت سنجی قلیون به تصویب نهایی رسید:

-آقا قلیون داری؟
-بله
-صفر تا چاق اش، چند کامه !؟
نوشته شده در جمعه 9 اسفند 1392برچسب:,ساعت 15:3 توسط ☼Hannaneh☼| |

 فکر اقتصادی خوب زده به سرم :

میخوام برم خارج یکی از کلیه هامو بفروشم دلار بگیرم
بیام هم یه کلیه بخرم هم یه بنز کوپه!!
نوشته شده در جمعه 9 اسفند 1392برچسب:,ساعت 15:0 توسط ☼Hannaneh☼| |

  احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟

مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.

احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند


نوشته شده در شنبه 19 بهمن 1392برچسب:,ساعت 17:4 توسط ☼Hannaneh☼| |

 پیغام گیرتلفن باباطاهر:
تلیفون کرده ای جانم فدایت
الهی مو به قربون صدایت
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت

نوشته شده در شنبه 19 بهمن 1392برچسب:,ساعت 17:3 توسط ☼Hannaneh☼| |

 آب مایه حیات است. لطفا در مصرف برق صرفه جویی کنید

اداره گاز .....

نوشته شده در شنبه 19 بهمن 1392برچسب:,ساعت 16:57 توسط ☼Hannaneh☼| |

 ارسال اس ام اس تکراری حرام میباشد و کفاره آن آموزش منطق به ۶۰ ترک . آموزش غیرت به ۶۰ رشتی و ۶۰ بار شرکت در نمازجمعه قزوین

نوشته شده در شنبه 19 بهمن 1392برچسب:,ساعت 15:46 توسط ☼Hannaneh☼| |

رئیس: خجالت نمی‌کشی تو اداره داری جدول حل می‌کنی؟ کارمند: چکار کنیم قربان، این سروصدای ماشینها که نمی‌ذاره آدم بخوابه!

نوشته شده در جمعه 18 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:46 توسط ☼Hannaneh☼| |

 دكتر از ديوانه پرسيد: تو رو براي چي به تيمارستان آوردند؟ ديوانه گفت: بدون هيچ دليلي، فقط به خاطر اينكه من معتقدم جوراب نخي خيلي بهتر از جوراب نايلون هست. دكتر گفت: اين كه دليل نشد، منم معتقدم جوراب نخي بهتر از جوراب نايلون هست. ديوانه گفت: چه جالب! راستي شما جوراب نخي رو با سس سفيد مي‏خوريد يا با سس گوجه فرنگي؟

نوشته شده در جمعه 18 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:44 توسط ☼Hannaneh☼| |

 دختره داشته بافتنی میبافته میبینن هر دفعه ای یک بوئی هم میاد ، میپرسن پس این بو چیه ، میگه مامانم گفته یکی زیر میبافی یکی رو یکی ول میکنی!

نوشته شده در جمعه 18 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:41 توسط ☼Hannaneh☼| |

 اینایی که از تاکسی پیاده میشن

بعد تازه دستشونو میکنن تو این جیبشون
بعد دستشونو میکنن تو اون جیبشون
بعد بقیه جیباشونو میگردن
کیف پولشونو درمیارن و یه ۱۰هزار تومنی مثلن میدن
به راننده تاکسی تا اون خوردش کنه ۹۵۰۰تومن بهشون پس بده
رو باید توی میدون اصلیه شهر دار زد !
نوشته شده در یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:,ساعت 15:6 توسط ☼Hannaneh☼| |

 دختر داييم شيش سالشه

يه حلزون پيدا کرده آورده خونه
هرجا حلزون ميره اين پشت سرش ميره
صورتشو ميماله به کف زمين.
ميگم چرا اينکارو ميکني عسيسسسسسسسسمممم؟
ميگه چون حلزون موقع حرکت ترشحاتی از خود به جا میزارن که حاوی کلاژن و الاستینه که باعث میشه چین و چروک صورت از بین بره وصورتی شاداب و به ما هدیه بده و دیگه باید با چین و چروکا خدافظی کرد 
اونوقت من 6 سالم بود صورتمو میگرفتم جلوی پنکه می گفتم آآآآآآآآآآاااااااااا
نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت 14:9 توسط ☼Hannaneh☼| |

 یه بنده خدایی تعریف میکرد:

یه چند سال پیش باغ وحش زدیم تو شهرمون
قیمت بلیط زدیم ۵۰۰ت کسی نیومد.
کردیمش۳۰۰ت کسی نیومد.
۱۰۰ت بازم کسی نیومد.
مجانی کردیم همه اومدن تو باغ وحش. در رو قفل کردیم قفس شیر و باز کردم.
صدا زدم خروجی ۵۰۰۰تومن
و اینگونه انتقام گرفتیم از مردم شهرمون !
نوشته شده در پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:,ساعت 14:39 توسط ☼Hannaneh☼| |

 داشتم فوتبالیستا میدیدم …

لامصب سوباسا توو دلش میگه : ما بایدببریم
میزوگی از توو تماشاگرا میگه : درسته سوباسا :|
نوشته شده در پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:,ساعت 14:34 توسط ☼Hannaneh☼| |

 پت به مت:
اول من نگهبانی میدم توبخواب،،،بعد توبخواب من نگهبانی میدم!
نوشته شده در پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:,ساعت 14:25 توسط ☼Hannaneh☼| |

 ﺷِـــــــﺮِﮎ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺍﻟــــﺎﻍ ﻣـــﺦ ﭘــــــﺮﻧﺴﺲ ﺭﻭ ﺯﺩ …

ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺑﻌﻀــــﯽ ﺍﺯ ﭘﺴـــــﺮﺍ ﺑﺎ SONATA
ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘـــــﻮﻧﻦ ﻣﺦ ﺩﺧﺘــــــــــﺮ ﺍ ﺭﻭ ﺑﺰﻧﻦ !
 
نوشته شده در سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:,ساعت 15:23 توسط ☼Hannaneh☼| |

 من تو زندگیم هر سه سال یکبار اونم به مدت ده ثانیه اونم واسه اینکه یه

 عکس سه در چهار بندازم جدی میشم ...بقیه ی سالو چرت و پرت میگمو
 میخندم :)))
نوشته شده در شنبه 14 دی 1392برچسب:,ساعت 9:13 توسط ☼Hannaneh☼| |

فحش دادن من و دوستم هنگام دعوا : 
انگار از وحشی اومده 
بلبل درازی هم که میکنی 
هرچی بزرگتر میشه گنده تر میشه 
صداتو برا من داد نزن 
تو نه تربیت داری نه خانوادگی
نوشته شده در شنبه 14 دی 1392برچسب:,ساعت 9:11 توسط ☼Hannaneh☼| |

 بچه که بودم،هرچی شامپو که تو حموم داشتیم رو با هم مخلوط میکردم یه

 شامپو جدید درست میکردم....
کلی هم به اعضای خانواده و فامیل توصیه میکردم :))
لامصب یه حسی بهم دست میداد فکر میکردم مدیر عامل شرکت نیوام
نوشته شده در شنبه 14 دی 1392برچسب:,ساعت 9:10 توسط ☼Hannaneh☼| |

 مسیج اشتباهی برام اومده به این شرح که:

"رسیدی پاریس خبر بده...جلسه ی هیئت مدیره هم فرداست!
(حالا من داشتم باب اسفنجی میدیدم)
نوشته شده در شنبه 14 دی 1392برچسب:,ساعت 9:5 توسط ☼Hannaneh☼| |

 روزي استادی از فرنگ از شيخ ما پرسید: شما تو ایران چایی بیشتر می‌خورید یا قهوه؟

شيخنا بگفتا: چایی بیشتر می‌خوریم ولی كتابي در غايت طرز تهیۀ قهوه در کشورمان داریم که 4 جلد 

است و هر جلدش به چه کلفتی! 

برق 360ولت از سر استاد فرنگی پرید و گفت: وای، نام آن کتاب چیست ؟

بگفتا: اصول کافی (کافی = قهوه)

پس از شنيدن اين جمله مريدان يكي در ميان خشتك به سر يكديگر كردند و سر در دیوار کوفتند!!!
نوشته شده در شنبه 14 دی 1392برچسب:,ساعت 9:3 توسط ☼Hannaneh☼| |

روایت است که روزی لقمان و ایوب خواستند با اینترنت ایران کار کنند : بعد از 10 دقیقه

.
.
.
ایوب گفت :اه اه اه خسته شدم بابا . لقمان گفت :خفه شو اعصاب ندارم  !!!:)))
نوشته شده در شنبه 14 دی 1392برچسب:,ساعت 8:59 توسط ☼Hannaneh☼| |

 ولی خیلی شانس آوردیم که این سلسله قاجاریه منقرض شد. اگه می موندن الان مرز ایران از میدون انقلاب تا پیکان شهر کرج بود! :))))


نوشته شده در پنج شنبه 12 دی 1392برچسب:,ساعت 12:54 توسط ☼Hannaneh☼| |

یکی از افتخاراتم اینه که تا حالا به هر دختری پیشنهاد دادم جواب نه نشنیدم 









همه شون بلااستثتاء گفتن برو بابااااااا 

نوشته شده در جمعه 8 آذر 1392برچسب:,ساعت 14:43 توسط ☼Hannaneh☼| |

 من آدمِ غایب جوابی هستم ؛ دو سه هفته بعد از اینکه طرف یه چیزی بارم کرد توی حموم جوابشو به خودم میدم …

نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,ساعت 18:55 توسط ☼Hannaneh☼| |

 راز چیست ؟

چیزیه که شما به همه میگید که به هیچ کسی نگن !

نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,ساعت 18:39 توسط ☼Hannaneh☼| |

 آدم باس دلش پاک باشه ، حموم و اینا همه بهونست 

نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,ساعت 18:22 توسط ☼Hannaneh☼| |

 میگن : تنبلی مادر همه عادت ‌های بد ماست !
ولی خب به ‌هرحال مادره و احترامش واجبه !

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:5 توسط ☼Hannaneh☼| |

 غضنفر داشت نماز میخوند
یکی از پشت سر رد میشه میگه : اوه عجب آدم باخدایی
غضنفر نماز رو قطع میکنه و سرش رو برمیگردونه میگه : تازه روزه هم میگرم

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:3 توسط ☼Hannaneh☼| |

 غضنفر میمیره ، ازش عکس نداشتن واسه سنگ قبر ، تا گردن خاکش میکنن


نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:2 توسط ☼Hannaneh☼| |

 یارو از ماه عسل برمیگرده ازش میپرسن : خوش گذشت ؟
میگه : خیلى !!!
میگن : خانمت پس چرا گریه میکنه ؟
میگه : آخه اینو فراموش کرده بودم ببرمش !

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:1 توسط ☼Hannaneh☼| |

 کپه مرگ چیست ؟
وقتی میخوای بخوابی
کسی نیست بوست کنه
کسی نیست نوازشت کنه
حتی کسی نیست بهت یه شب بخیر ساده بگه

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:0 توسط ☼Hannaneh☼| |

پدر:پسرم، چرا از من و مادرت”فاصله”گرفتی؟ چرا با مادرت قهری!
پسر: اگه “فاصله” افتاده، اگه من با ننم قهرم،توکارى با ننم کردى،که فکرشم نمیکردم
نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:58 توسط ☼Hannaneh☼| |

 یارو از زنش می پرسه : اگه من بمیرم شوهر می کنی ؟ زنش میگه : خوب آره !

بعد یارو میگه دوستش هم داری ؟ زن میگه : آره !
بعد از زنش می پرسه براش آبگوشت هم می پزی ؟ زنش میگه: نه !!! آبگوشت دوست نداره !!!

 
نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:57 توسط ☼Hannaneh☼| |

مردی برای تولد همسرش به شیرینی فروشی محل تلفن زد تا کیک او را سفارش دهد.
فروشنده پرسید که چه پیغام تبریکی روی کیک بنویسد؟
مرد فکری کرد و گفت بنویسید: با اینکه داری پیرتر میشوی ولی هر روز بهتر میشوی :) فروشنده پرسید چه جوری این پیغام را بنویسد. مرد گفت:خب، "با اینکه داری پیرتر میشوی" در بالا و "ولی هر روز بهتر میشوی" در پایین مهمانی شروع شد، پاسی از شب گذشته بود که کیک ارسال شد. در جعبه کیک که باز شد مهمانها شوکه شدند ،چون روی کیک نوشته شده بود : با اینکه داری پیرتر میشوی در بالا ، ولی هر روز بهتر میشوی در پایین !!!!
نتیجه: هیچ وقت سفارش کیک را تلفنی انجام ندهید 

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 17:23 توسط ☼Hannaneh☼| |

 معمولا ۹۹٫۹۵% ایرانیا وقتی میرن یه جا سعی نمی کنن در محل لذت ببرن بلکه سعی می کنن عکس و فیلم بگیرن و بعدها ببینن و حسرت بخورن !

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 13:49 توسط ☼Hannaneh☼| |

 عاغا يه سوال دارم اين دخترايي که سر کلاس عينک آفتابيشونو ميزارن رو سرشون منظورشون دقيقن چيه؟
الف:ميخان بگن ما عينک آفتابي داريم شما ندارين
ب:ميخان به کلشون آفتاب نخوره
ج:دوس دارن
د:اصن به تو چه

نوشته شده در چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:,ساعت 13:47 توسط ☼Hannaneh☼| |

Design By : MihanSkin